غمگینم 

برا چیزی که نمیدانم 

برا کاری که نمیدانم انجام دادم یا ندادم 

غمگینم ته گلویم غده ای احساس میکنم نه چنان بزرگ 

ولی قلبم را به درد می آورد 

و نه چنان کوچک که چیزی را احساس نکنم 

امید دارم به روز های روشن و اونقدر استرس دارم که توان امید داشتن روز به روز در من کم و کم و کمرنگ تر میشود 

نمیدانم نیازه که از گذشتم تو این پست بگم یا نه 

حتی نمیدونم نیازه که از آیندم بگم یا نه 

شاید باید از حال بنویسم اما گذشته و آینده ام در حالم تأثیر به سزایی گذاشتند 

توضیح دادن اتفاقات برام مثل خنجره برام سخته دقیقا بگم چی شد و چه احساسی داشتم خب اگه من قرار بود بتونم اونو توضیح بدم باید همین الانشم همون احساس رو داشته باشم اما ندارم احساسات مطعلق به زمان خودشونن یه موقع میان یه موقع میرن یه موقع هم دقیق اصلا نمیدونی هستن یا نیستن 

اگه هستن دقیقا چه اسمی دارن یا شایدم بی اسم هستن 

از احساساتی که اسم ندارن بدم میاد اونا قلبمو فشار میدن جوریه که انگار میخوام قلبمو از تو حلقم بکشم بیرون 

گذشته برا من یه داستان نیمه تمومم هنوز مونده برام تموم نشده تو قلبم گاهی وقتا بوم بوم میکوبه خودش رو به زندان قلبم میکوبه گاهی وقتا در کمال آرامش مدیتیشن میکنه و برا بزرگ شدنش تلاش میکنه حتی نمیدونم خوبه یا نه

آینده برام یه داستان نامفهومی داره نمیدونم دارم درست میزم یا غلط اصلشم به همینه ندونی و چیزی که دوست داری رو پیش ببری 

انتظار خیلی چیزایی که تو گذشته برا آیندم که در حال حاظر اتفاق افتاده رو نداشتم اما همه چیز به طرز فجیعی برام رخ داد چه خوب چه بد 

نه نه 

نمیدونم که واقعا خوب بودن یا بد شایدم یه چیز میانه شایدم همش باهم 

در حال حاضر برام داستانی داره که نمیخوام توش اشتباه کنم اشتباه تصمیم بگیرم درگیر چیز هایی بشم و واقعیت رو نبینم میخوام درست انتخاب کنم درست پیش برم که بعدا نگم شتتتت 

ایکاش به خیلی چیز هایی که توجه نکردم توجه میکردم 

من الهامات رو دوست دارم 

دوست دارم با اونا بنوازم 

زندگی کنم 

برقصم 

بگویم بخندم 

اما کسانی که واقعا الهام هستن نه کسانی که نقش الهام رو بازی میکنن 

یا حداقل تو ذهن من هستن با ساختار ذهنی من تبدیل به الهام شدن 

درسته ما آدم ها رو تو ذهنمون می‌سازیم 

اما من آدم هایی میخوام که از تو درون با الهام ساخته شده باشند و من با الهام ببینمشون 

من آدم هایی با جنس طبیعت 

با جنسی مخملی میخواهم 

دوست داشتم با یه آهنگ کل احساساتم رو به اشتراک بگذارم 

اما هر چه بالا و پایین کردم هیچ آهنگی حال من رو وصف نمی‌کرد 

.....‌..

ضمیمه) در حال حاظر یه جایی رو میخوام برام پر از الهام باشه یه فضا یه آهنگ یه مکان یه انسان اما به هر جا فکر میکنم حس گنگ و نامفهوم رو برام داره