صدای فریاد میاد ؟؟؟

اما از کجا ؟؟

چرا صداش انقدر نزدیکه؟؟

گوش هایم سوت میکشند و قلبم امان از قلبم که خودش را به میله های زندان قلبم میکوبد آخ که درونم تک تک اجزای بدنم را دیوانه کرده است هر کدامشان یک سازی می‌زنند و یک جور بیمار هستند سرم را دارد با میخی سوراخ می‌کند دستانم را به ترس انداختند و به خود میلرزد افکارم دارد مغزم را درسته میجود و خام خام می‌خورد کاش بتوانم خودم را آرام کنم  

کاش کمتر درگیر هر چیزی میشدم ...