صبر کنید دستام شروع به نوشتن کردن مینویسن و می‌نویسن 

صبر کنید تا من به شما برسم زیادی تند پیش می‌روید خستم خسته تر از اونم که بدوم خسته تر از آنم که نفس نفس زنان با سرعت باد بدوم لطفا با من پیش بروید 

قلبم قبلم بوم بوم می‌کوبد می‌خواهد به سمت قلم حرکت کند صبر کن قلب نازنینم نور درونم تو در قفسی در سینه ام حبس شدی اما نگران نباش به زودی آزاد خواهی شد نگران نباش دستانم تو را نجات می‌دهند فقط تا اون موقع تو آرام بمون نگذار که نورت خاموش شود که این دقیقا پایان سرنوشت توست