چرا میخوای همچین چیز ترسناک رو به دستات ببندی
وحشت دارم .....
وحشت از زمان
زمانی که وجود نداره اما هست رو دست آدما تو خونشون رو دیوار ها رو میزا تو خیابونا تو پارک ها تو فرودگاه ها ...
میگن صبر کن زمان همه چیز و درست میکنه
ولی زمان نیست که درست میکنه ماییم که باهاش کنار میایم و درکش میکنیم
میگن صبر کن احساسات موندنی نیستن هر کدوم زمان خودش رو داره
میگن زمان امتحان به پایان رسید
آخر سرم عمرمون زندگیمون با همین زمانا تموم میشه
چرا ؟؟؟
چرا وقتی یکی نمیخواد دیگه تو دنیا زندگی کنه بزور نگهش میداری
چرا ؟؟؟
چرا میگی هنوز باید اینحا زندگی کنی عمر مسخره تهیت اینجاهنوز تموم نشده
چرا ؟؟؟
چرا انقدر به زمان ارزش میدی ....چرااااا؟؟؟
من خستم از این عقربه که دور خودش همش میچرخه
خودش سرش گیج نمیره
من سرگیجه گرفتم
نمیشه وایسه....
من خسته شدم از بس نگاش کردم
چرا انقدر ترسناکی آدم گاهی اوقات باهات خوشحاله گاهی وقتا غمگین گاهی وقتا بی احساس یه گوشه میشینه
یه وقتایی که خیلی خوش میگذره زود میگذری
وقتایی که فقط باید بگذره نمیگذری
من دارم به بدترین شکل ممکن این زمان رو حدر میدم
چرا انقدر ترسناکی
چرا دستای نامرئیتو از رو گلوم بر نمیداری