نمیدونم چمه هر چقدر بیشتر مینویسم بدتر میشم

هر چقدر بیشتر میگم خسته تر میشم

هر چقدر بیشتر زندگی میکنم بیشتر میمیرم

هر چقدر بیشتر فکر میکنم داغون تر میشم

هر چقدر میخندم گریه هام بیشتر میشه

هر چقدر بیشتر تو جمع باشم تنها تر میشم

هر چقدر بیشتر تو اتاقم بمونم اون فضای امنش کمتر میشه

هر چقدر بیشتر سعی کنم خوب باشم خوب حرف بزنم خوب عمل کنم کمتر از نتیجه اش راضیم 

هر چقدر بیشتر درگیر قانون و قوانین دیگران میشم بیشتر مغزم ارور میده 

هر چقدر بیشتر سعی کنم شبیه اونا رفتار کنم تا اونا یه وقت برعکس چیزی که من هستم رو فکر نکنن اورثینک کردنم بیشتر میشه داغون تر میشم 

هر چقدر بیشتر اعصبانی بشم سر این و اون اعصابم نه تنها آروم نمیشه بدتر میشع همه چی داره بدتر میشه همه چی همه چی داره بدتر و بدتر میشه 

گریه هام ،اعصابم ،آرامشم، اعتمادم همش داره پرواز میکنه و میره