بیا یکم زندگی کن

انگار تو یه خلاء گیر کردم 

نمیدونم مطعلق به کجام 

نمیدونم کیم 

نمیدونم باید کجا باشم 

نمیدونم به کدوم سو برم 

نمیدونم به کجا برم 

از زندگیم راضی نیستم 

از کسی که هستم راضی نیستم 

نیاز دارم کمی نفس بکشم 

نیاز دارم فقط بهم بگن به هیچی فکر نکن دختر 

همه چی درست شده فقط بیا یکم زندگی کن 

بیا یکم خوش بگذرون 

بیا تو رشته ای که میخوای تحصیل کن 

بیا تو این شغل کار کن 

بیا این درآمد و داشته باش 

بیا فقط یکم زندگی کن ...

  • ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • دختر ستاره ای
    • شنبه ۲۴ تیر ۰۲

    اولین متنم در ۱۶ سالگی

    نمیدانم 

    نمیدانم کلماتم را چگونه کنار هم بچینم 

    نمیدانم قلبم به دستانم چه می‌گوید

    که همانندی پیرزنی بی خانمان که در سرمای زمستان به خود پیچیده است میلرزد 

    فقط میدانم دستانم توان این حجم از احساسات را ندارد نمی‌تواند احساساتی که قلبم از تمام وجودم می‌گوید را بنویسد 

    دستانم به‌حق حق های کودکانه افتاده است و فقط می‌شنود و گوش می‌سپرد به حرف های نگفته که به اشک سرازیر شده است به دردهای جماعتی که به زخم ختم شده است اما باید دانست زخم ها مکانی هستند که روشنی از آن عبور می‌کند پس آرام باش دوست من مثل صدای موج های دریا که هر موج روح بشر را به آرامی نوازش می‌کند 

     

    یه متن از سن ۱۶ سالگیم 

    اولین متنم

  • ۲
  • نظرات [ ۰ ]
    • دختر ستاره ای
    • پنجشنبه ۲۲ تیر ۰۲

    داغونممممممم

    دلم میخواد بزنم رو حالت استوپ بگم بسته دیگه دیگه خستم یکم صبر کن یکم بهم فرصت بده زندگی بیخود بزار به خودم بیام بزار یکم استراحت کنم بزار اشکامو پاک کنم یکم بهم فرصت زندگی کردن بده دلم میخواد فقط آروم زندگی کنم همین چیز زیادیه ؟چیز زیادی میخوام ؟

    دیگه نمیتونم چقدر به فکر این باشم که کیو با چه حرفی ناراحت نکنم کیو با کدوم حرفم فراری میدم خسته میکنم منم خودم خستم خب خستم گریه و گریه و گریه 

    اشکام بند نمیان صفحه رو تار میبینم 

    داغونم داغونمممم 

    میخوام فریاد بزنم که داغونممممم

  • ۱
  • نظرات [ ۴ ]
    • دختر ستاره ای
    • چهارشنبه ۲۱ تیر ۰۲

    از خودم متنفرم

     

    وقتی ذهنم بهم ریخته باشه تو اتاقم نشون میده و تو سکوتام 

    همون وقتی که بعد کلی حرف زدن یهو دیگه هیچی نمیگم و 

    بهم میگن تغییر شخصیت دادم آره دقیقا همین موقع ها خودشو نشون میده 

    چقدر اینجا آزاد و رهام چقدر اینجا راحت افکارم به کلمات تبدیل میشن ماشین کلمات در این مکان به خوبی کار میکنه کاش همه جا انقدر راحت ابرازگر بودم کاش کمی از درون‌گرا بودنم کم کنم و فقط بگم، راحت بگم بدون هیچ فکری بدون اینکه بخوام تو فکرم حرف بزنم فقط به زبونش بیارم آخه میدونی رفیق انگار تو وجودم تو مغزم یه دلوین دیگه یه نسخه ی دیگه از من نشسته و منو هی مجبور میکنه با اون حرف بزنم تا با آدمای واقعی لطفا از سرم بیا بیرون دلوین کوچولو داری آزارم میدی خسته شدم از هم صحبتی باهات خسته شدم از پارتی اورثینک کردن فقط میخوام تو زندگی واقعیم هم مثل بیان باشم فقط بگم بدون اینکه ترس داشته باشم ترس از قضاوت ترس از سیاست نداشتن ترس از سو استفاده شدن 

    امروز زدم اینستا رو پاک کردم شاید چند وقت دیگه کلا دیلیت اکانت کنم شاید فقط برا حرف زدن بیان و تلگرام رو داشته باشم شاید دیگه کافیه دوست داشتم پیجم بره بالا اما چه فایده جز اینکه حالمو بد کنه چیزی نداره خب منم زیاد پیجای روانشناسی و چیزای مختلف فالو کردم و هی برام میاره چه روانشناسی زرد چه درستش اعصابمو بعضی حرفا که تو زندگی خودمم تجربش کردم خورد می‌کرد روحیه ی حساسی دارم آسیب پذیرم شاید باید از خودم بیشتر مراقبت کنم اینجوری بهم گفتن اما نمیدونم چه جوری با فاصله گرفتن ؟؟

    احساس خوبی ندارم به پاک شدن اینستا میدونی حس غم برام داره سوفیل هم اکانت رو پاک کرد من اکانت پاک نکرده بودم فقط اینستا رو پاک کرده بودم اما تا به محض اینکه بهم گفت اکانت پاک کرده اینستا رو ریختم و با صفحه ی سفید پیجش بدون هیچ عکسی و آیدی ای مواجه شدم دیدن این صحنه برام درد داشت و دوباره اینستا رو پاک کردم یه جورایی قلبم گرفت احساس پوچی کردم تو اینستا گفتم خب که چی واقعا وقتی نیست چه ارزشی داره اینستا نمیدونم چرا همچین احساسی بهم دست داد یا اصلا چرا من باید داشته باشمش خلاصه که اون رفت انگار تو اون مکان احساس غریبی کردم نمیتونم این حرفا رو به خودش بگم آخه میدونی عشق زیاد آدما رو دور میکنه همیشه باید تعادل داشته باشیم یه روانشناسی میگفت یعنی من باید جلو خودمو بگیرم و حرفام رو نزنم ؟

    میدونی وقتی رفت تموم خاطراتمون چتای اولمون هم با پاک کردن اکانتش انگار برد نمیدونم چرا ولی دیگه چتا نیست چه غم انگیز نه ...هییی

    انگار هنوز احساساتم رو کامل توصیف نکردم کلمان تو حلقم گیر کردن و نمیدونن چه جوری بیان بیرون کلمات عزیز دست و پا بزنید تقلا کنید سعی کنید شما می‌توانید باید بتوانید دلتنگ شدم خلاصه نمیدونم چرا شاید برا اینه که وقتی اون تو مکان حضور داشت و من براش همه چیو می‌فرستادم انگار اون محیط سمی برام کمتر آزار دهنده بود شاید برا این بود که احساس غریبی میکردم بعد رفتنش یکی هم برا چتا ناراحت شدم یکم احساس تنها شدن بهم دست داد یعنی من تا این حد دوسش دارم و خودم خبر ندارم ؟

    یعنی من انقدر دوسش دارم و میگم دارم ازت دور و دور تر میشم و همیشه غمگینم و غمم میگه تو دیگه اونو دوست نداری یعنی دروغه 

    یعنی غمم باعث میشه فکر کنم اکسم رو دوست دارم و هنوز عاشقشم ؟

    یعنی غممه که باعث همه ی بدبختی‌های من شده ؟

    غمی که نه تنها از طرفه اونه بلکه از وجود همه چیزه مخصوصا خودم 

    از خودم متنفرم 

    از خودم گاهی یا شاید هم بیشتر وقت ها متنفرم 

     

     

  • ۲
  • نظرات [ ۲ ]
    • دختر ستاره ای
    • جمعه ۱۶ تیر ۰۲

    کاش یکی کمکم کنه ...

    بخوام منطقی باشم هیج چیزت به من نمیخوره اما مسئله اینه که من منطقی نیستم مثل تو نیستم من هنوز هر بار که میبینمت یه جوری میشم هر بار که یه حرف از تو میشنوم فکرم میره به گذشته ها که چقدر دوست داشتم الان دیگه نمیتونم مثل اون موقع دوست داشته باشم حتی دیگه نمیتونم قلبمم بدم بهت آخه تو با من بد کردی کنارم نموندی حساسیتم رو به نبودم ترجیح دادی اگه دوسم داشتی میموندی خودتم گفتی اشتباه کردی اما دیر شده واقعا برا بودن با همدیگه دیر شده هم اینکه من یه رابطه جدی تر رو با سوفیل شروع کردم هم اینکه تو دیگه برا من دیگه جایگاهی نداری عزیزم ولی همچنان قلبم یه جوری میشه تو اولین عشق زندگیم بودی اما احساساتمم کشتی دیگه نمیتونم مثل اون موقع شور و هیجان عشق داشته باشم انگار برا این کار هم زیادی پیر شدم هم خسته هیجانات نیست اما شاید دوست داشتنم عمق بیشتری داشته باشه نمیدونم شاید 

    شایدم هیچ ریشه ی خاصی نداره و این ندونستن داره عذابم میده کاش میدونستم و دیگه تو دلم وقتی میدیدمت نمیلرزید میدونم این لرزش عشق نیست از اون دلهره های شیرین از رو دوست داشتن اون جوری نیست 

    فقط نمیدونم ته دلم هنوز دوست دارم یا فقط یاد سختیا و گریه های گذشته میوفتم 

    به حرفام اینم اضافه میکنم که اون یه آدم منطقی هوله من نباید بهش هیچ وقت فکر کنم و نباید دوسش داشته باشم و این حس واقعی باشه نباید اینطور باشه 

    کاش یکی کمکم کنه ...

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • دختر ستاره ای
    • سه شنبه ۱۳ تیر ۰۲

    دلوین متولد نشده ??

    تصوری که از دلوین داشتم دلوینی بودش با سلامت روان که همه پیشش احساس راحتی میکنن 

    جایگاه اجتماعی خوبی داره یعنی  روانشناسی که بین مردم محبوبه و روشش با بقیه فرق داره و درآمد خوبی هم داره و مردم هم از بودنش خوشحالن پیج اینستاش فعاله و چیزایی میزاره توش که علایقش و کاراش و نشون بده 

    چند تا کتاب نوشته و تا دکترا ادامه داده 

    خونه و ماشین خوبی داره پس‌انداز داره 

    از دوست و خانواده و جایگاه خوبی برخورداره 

    یکی رو تو زندگیش داره که حالش باهاش بهتره پارتنر خوبی داره 

    یه ورزش رو به صورت حرفه ای داره ادامه میده و هیکل خوبی داره و در کنارش به انعطاف و شنا هم میرسه 

     داره نرمال با مراجعه کننده هاش وقت میگذرونه و مثل خانواده ان برا هم 

    حتی استایلش و شخصیت واقعیش رو پیدا کرده 

    درسته یه سریا میان تخریبش میکنن اما محبوبیت خودش رو داره 

    همیشه در حال خوندن کتابای جدیده و حتی خودش گاهی کتاب صوتی میده گویندگی هم میکنه بنظر صداش خوبه

    یه ساز رو یاد گرفته و مینوازه و میخونه 

    طراحی هم یادگرفته و گاهی وقتا هم عکاسی میکنه و ادیتش هم که بهتر و بهتر شده 

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • دختر ستاره ای
    • شنبه ۱۰ تیر ۰۲

    فقط به یه شونه برا گریه احتیاج دارم

    هر چقدر بیشتر با خودم حرف میزنم حرفای دلم بیشتر بازگو میشه امروز با خودم خیلی حرف زدم اشکام کلا صفحه رو خیس کرد فهمیدم که چقدر کم بود محبت دارم چقدر به محبت احتیاج دارم شاید تموم دلایل ناراحتیم همین باشه شاید پرخاشام فقط برا این باشه تا یکم توجه ببینم شاید اورثینک کردنم برا اینه که محبت نمیبینم 

    شاید کمال‌گرایی برا اینه که یکم فقط مورد توجه دیگران باشم تا بی نقص باشم و بقیه شاید دوستم داشته باشن ....

    وقتی بر میگردم عقب گذشته ی پر خشونتی هم داشتم اونم قطعا تاثیر گذاره نه :)

  • ۲
  • نظرات [ ۸ ]
    • دختر ستاره ای
    • جمعه ۹ تیر ۰۲

    فرسوده؟

    این روزا احساس گیجی و خستگی دارم نمیدونم خوبم یا بد نمیدونم چه احساسی دارم سردرگمم احساس میکنم علافم و وقتمو دارم بگا میدم هدف دارم اما تلاشی براش نمیکنم چون حال ندارم چون خستم از نظر روانی حالم اوکی نیست فرسودم میدونم تو چی ضعف دارم اما هر اقدامی هم بکنم تهش اینه که باز همون ضعف ها رو بار ها و بارهاتکرار کنم و بی ثمر بمونه نمیدونم باید چیکار کنم احساس فرسودگی و افسردگی‌ دارم غمی که رو شونه هام لونه کرده و  دارم میکشمش رو برام سنگینه کاش بتونم ولش کنم بگم لعنتی دیگه بزرگ شدی خودت پرواز کن برو سر خونه زندگيت دست از سر من بردار اما نمیره زیادی وابسیتش کردم به‌خودم یه جوری که توش گیر کردم دارم تو غم دست و پا میزنم 

    از اعتماد بنفسم نگم که همش بگا رفته همون کمی هم که داشتم دیگه ندارم با وجود جوشای ابله مرغون رو صورت و بدنم با وجود باشگاه رفتنم که هنوز به چیزی که میخوام نرسیدم با وجود اخلاقی که دوست دارم داسته باشم و ندارم با وجود تلاشی که باید بکنم و نمیکنم با وجود فرسودگی که توش معلقم با وجود کاری که میدونم باید بکنم اما نمیکنم چون اگه بکنم خسته تر میشم از چیزی که هستم من فقط یه آدم فضایی معلقم که اعتماد بنفسشم تو هوا گم کرده 

    همش میگم اگه این جوری شه اوکی میشم اگه اون طوری شه خوب میشم اما بی فایده است حالمو این چیزا خوب نمیکنن چیزایی که میخوام بگم یادم میره شتتتت حالم انگار از عمق خرابه میخواستم یه چیز بگم یادم رفت رو مخمه این رفتااااااارر

    میخوام انقدر سر خودمو شلوغ کنم که از خستگی خوابم ببره اما تهش با خستگی اورثینک میکنم =)))

  • ۳
  • نظرات [ ۲ ]
    • دختر ستاره ای
    • دوشنبه ۵ تیر ۰۲

    چرا نمیتونم یه زندگی نرمال داشته باشم ؟

    کمال گراییم داره اذیتم میکنه 

    کاری کرده که شبا تا این ساعت تو جام هی ول بخورم صبح ها تا هوا هنوز روشن نشده با استرس و ترس و اضطراب بیدار شم با کلی فکر که نمیدونم از تو خواب چه جوری در اومدن اصلا از کجا اومدن ریشه اش چیه ريشش آیا واقعا کودکیه آخه نمی‌فهمم وقتی پدر مادری خودش از نظر سلامت روان مشکل داره چرا یه بچه میاره که مثل خودش بشه یه زندگی و یه سرنوشتی که خودش داشته رو به بچه اش هدیه بده من متوجه نیستم چرا چرا انقدر خودخواهی وجود داره چرا انقدر کمال گرایی وجود داره با اینکه میدونستم مربی تو باشگاه اون یکی بهتره اما رفتم با اون که مدرک مربی گری نداره و شاید بشه گفت بدتر از اون یکیه این داره قلبمو فشار میاره که چرا تو انقدر گاوی تو چرا انقدر گاوی که فوش میدی چرا هی به خودت فشار میاری و منطقی رفتار نمیکنی و بقیه رو از خودت خسته میکنی چرا بلد نیستی عین آدم باشی چرا بقیه منو اذیت میکنن با رفتاراشون چرا اشکام هی میخوان بیان چرا نمیتونم فقط یه زندگی نرمال داشته باشم چرا ....

    واقعا چرا...

    چرا نمیتونم بفهمم مشکل از کیه منم یا افکارم یا آدما و افکارشون 

    چرا انقدر خستم ...

  • ۴
  • نظرات [ ۲ ]
    • دختر ستاره ای
    • يكشنبه ۲۸ خرداد ۰۲

    سفر کن به دنیام اگه دوست داشتی

    چنلم تو تلگرام ...

    https://t.me/axtarlady

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • دختر ستاره ای
    • شنبه ۱۳ خرداد ۰۲
    [حتی اگر یکروز مانده تا جهان متلاشی شود من درخت سیبم را میکارم^^]