الان که وقت نوشتنه انگار حرفامو قورت دادم و یکمشم تو گلوم گیر کرده
که باعث سرفه های شدید شده
باعث گریه های مداوم شده
باعث یکم حالت تهوع شده امیدوارم که با این یکی حداقل حرفامو بالا بیارم
احساس میکنم دستانم نمینویسن
نمیدونم چی باید بگم از این دل پرم
انگار برای احساسات من کلمه ای کشف نشده
احساس میکنم احساسات من مطعلق به زمین نیستن
یا شایدم خودمم مطعلق به این سیاره ی سیاه نباشم
اما دارم تلاش میکنم مثل بقیه حرف بزنم رفتار کنم تا شاید یکم شنیده بشم
اما انگار شنیده شدن تو دنیای ادما با گوشه
تو دنیای من با فهمیده شدنه
من هر چقدرم درجا بزنم باز رو یه تردمیل خاموشم